Top داستان های واقعی Secrets
Top داستان های واقعی Secrets
Blog Article
کشیشی از آنجا میگذشت؛ مدتی ایستاد و دید کـه مردم بـه گدائی کـه ستاره داوود دارد کمکی نمی کنند.
طبق گزارشها، داستانهای واقعی ارواح در این محل شامل تمام موارد کلاسیک هستند: صدای قدمها، وسایلی که به تنهایی در اطراف حرکت میکنند و بسته شدن خودسرانه پنجرهها.
زمانی که به راه ورودی جاده متروکه رسیدند، ناگهان آدریان متوجه شد خانمی سفیدپوش وسط جاده راه میرود. پشت آن خانم به آنها بود و در نتیجه فقط موهای بلندش به چشم میخورد. آدریان از سرعت ماشین کاست تا بتواند چهره آن خانم را ببیند. از لئو خواست که نگاهی به آن خانم بیندازد و وقتی متوجه شد که لئو هم میتواند آن زن را ببیند، خیالش تا حدی راحت شد.
Rastannameh
برخی از این حوادث بی ضرر بودند. برخی ادعا میکنند که او هرگز در آنجا زندگی نکرده است. بااینحال، حوادث دیگر در این ملک، نسبتاً خشن بودند.
دخترک فکر کرد که آن شخص پدرش است؛ اما هنگامی که سرش را برگرداند تا نگاه دقیقتری بیاندازد، متوجه شد که مرد غریبهای است. مرد لباس سرهمی پوشیده و ریش پرپشتی صورتش را پوشانده بود. او چیز بزرگی را در دست چپش گرفته بود که با هر قدم به جلو و عقب تاب میخورد.
این مسافرخانه (یک اقامتگاه کشیش سابق که در سال ۱۱۴۵ ساخته شده) نه تنها قدیمیترین ساختمان شهر است، بلکه دقیقاً در محل تلاقی دو خط «لی» قرار دارد. اعتقاد بر این است که خطوط لی، خطوطی ماوراءطبیعی هستند که بناهای تاریخی جهان را در یک تراز قابل توجه به هم متصل میکنند.
از طرف دیگر مدام بر سر خانه ماندن و بیرون رفتن، مهمان آمدن و… اختلاف داشتیم. مجید دوست داشت وقتی از سر کار میآید روی کاناپه جلوی تلویزیون دراز بکشد، تلویزیون ببیند و هیچ حرفی هم نزنیم ولی برعکس من عاشق مهمانی رفتن و مهمانی دادن، سفر، خرید و… بودم ولی او سعی میکرد مرا مهار کند و نشان دهد که این چیزها اصلا مهم نیست و من بیهوده وقت تلف میکنم. او حتی صحبت کردن درباره احساسات را هم بیهوده میدانست.
”پیرمرد کـه تازه وارد ۱۱۳ سالگیش شده بود، عصا زنان و سرفه کنان وارد اتاق دکتر شد.
در این بخش از سایت آریا مگ مجموعه ای از داستان های ترسناک واقعی با روایت های فوق العاده وحشتناک ار سراسر جهان را گردآوری کرده ایم که مناسب افراد بزرگسال است.
بچه ها به طریقی و برای مدتی کوتاه میتوانند نگاهی اجمالی به چیزهایی بیندازند که بزرگسال به طور عادی قادر به دیدن آن نیست .
حتی لباسهای خدمه سرجایشان گذاشته شده بودند، اما کسی پیدا نشد. فقط یک پمپ جدا شده در انبار، سه و نیم فوت آب در آبگیر، و یک قایق نجات گمشده، نشان میدادند که مشکلی وجود داشته است.
بیشتر مواقع وقتی پسری قصد ازدواج با خانمی بزرگتر از خودش را دارد حتما خانم سطح مالی خوبی دارد اما در مورد این فرد اوضاع کاملا عادی بود و خانم سطح اقتصادی خاصي نیز نداشت که عاملی برای ترغیب اشکان برای ازدواج با او باشد. هدا معلم آموزشگاه زبان است و اخیرا اشکان به او گفته بود که دلش نمیخواهد بعد از ازدواج او شاغل باشد.
دخترک با هیجان سر تکون داد. “من اونو می خوام! من اونو می خوام!”
بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم کـه روزی پنج ریال بـه من می دهد و می گوید همین روضه رابا این کیفیت بخوان.